یادداشتک | ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز
سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، «...روز 26 مرداد فرارسید و اولین گروه اسیران ایرانی از مرز گذشتند و بهوسیله دکتر حبیبی معاون اول رئیسجمهور مورد استقبال قرار گرفتند .من در بین آنان نبودم و حتی خبری هم که گویای این باشد که امروز و یا فردا خواهم رفت، نبود. روزانه 4 تا 5 هزار اسیر بین دو کشور رد و بدل میشد .پس از 20 روز، 80 هزار اسیر تبادل شدند، ولی هنوز از اسم من خبری نبود. مرتب به نگهبانها و سروان ثابت میگفتم پس کی قرار است من بروم و آنها اظهار بیاطلاعی میکردند .دو کشور اعلان کردند که تمام اسیران آزاد شدهاند و اسیر دیگری وجود ندارد. در این چند روز لحظه به لحظه برای برگشت به کشور و بودن در کنار خانوادهام ثانیهشماری میکردم، ولی این خبر تمام ذهنیت و دلخوشیام را از من گرفت...»
این جملات، سکانسی از یک فیلم درام نیست. بلکه بخشی از خاطرات آزاده سر افراز، خلبان شهید حسین لشکری است. او با دیگر اسرای در بند رژیم عراق یک تفاوت خاص داشت. او هم اولین بود و هم آخرین! او اولین خلبان اسیر در دوران دفاع مقدس است و هم او آخرین کسی است بعد از 18سال تحمل اسارت پا در خاک میهن ایران اسلامی گذاشت و لقب «سید الاسرا » را از مقام معظم رهبری به آلبوم افتخاراتش اضافه کرد.
حتما شنیده اید که جذب و استخدام خلبانان شرایط ویژه ای دارد: تناسب اندام، چشم و گوش سالم، روح و روانی خالی از عیب و حتی دندان هایی سالم. خلبان قصه ما هنگامی که از خانه خارج شد جوان 28 ساله بود و هنگامی که برگشت پیرمردی 47 ساله شده بود با 70درصد جانبازی. همسرش می گوید: هنگام خداحافظی یک موی سفید در سرش نبود وقتی آمد یک موی سیاه در سر نداشت. به قول خودش آخرین بار در حالی بچه چهار ماه اش را از بغلش جدا کرد که دندان در نیاورده بود؛ اما بعد 18 سال زمانی او را در آغوش کشید که دانشجوی سال اول دندان پزشکی بود.
می گویند "شنیدن" هرگز جای "دیدن "را نمی گیرد، اما از صحبت های او می شود فهمید که در این 6410 روز اسارت بر او چه گذشته است. روزی خبرنگاری از او پرسید: بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتید، چه بود؟ در پاسخ گفت: « یک نصفه لیوان آب یخ! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب...»
اما سوال این جاست چگونه او در سال های سخت و طاقت فرسا تسلیم دشمن نشد و سر ذلت فرود نیاورد؟ چرا پناهندگی نگرفت و همان جا نماند؟ چرا با این که بارها و بارها از او خواسته شده بود تا علیه کشورش زبان به شکوه و شکایت باز کند و در مقابل راحتی و آسایش را به تن بخرد، قبول نکرد ؟ رمز این ایستادگی چیست؟
وقتی همین سوال ها را از خود او پرسیدند پاسخی داد که این پاسخ کارگشای بسیاری از گرفتاری ها و رنج های ماست. پاسخ از زبان خودش شنیدنی است: «اعتقادات مذهبی و مکتبی سربازان ایرانی مهمترین عامل مقاومت آنها در مقابل فشارهای روحی، روانی و جسمی بعثیها بود. ما وقتی به اسارت دشمن درآمدیم با تأسی به سیره اهل بیت علیهم السلام و به خصوص حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام تمسک به دین و اهداف آن و بررسی و تفکر در آن خود را از گزند ترفندهای دشمن حفظ کردیم.»
پاسخی که خلبان شهید حسین لشکری به این سوالات داد در حقیقت ترجمه بسیاری از روایات اهل البیت علیهم السلام است که وظیفه ما را در سختیها و مشکلات بیان می کند.
امام رضا(علیه السلام ) فرمود: إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ شَدِيدَةٌ فَاسْتَعِينُوا بِنَا عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. هرگاه برای شما پیشامد سختی روی داد به وسیله ما از خداوند یاری بجویید./۹۱۸/ز۵۰۴/س
مجتبی عادلپور، مبلغ حوزوی